خونه تکونی واسه عید 94 !
قرار بود از هفته سوم یا نهایتا هفته آخر بهمن شروع کنم به تمیز کاری که نشد. هفته سوم بهمن که اصلا خونه نبودیم. هفته بعدشم فقط قالی ها رو دادم قالی شویی. خلاصه این به تاخیر انداختن ها تا پنج شنبه پیش طول کشید و طی یه اقدام شجاعانه اول از همه رفتم سراغ یخچال فریزر و اساسی شستمش. این یکی از اون قورباغه های بزرگ و زشتی بود که مدتها منو معطل خودش کرده بود. روز جمعه هم پرده ها رو شستم ( هم با دست و هم با ماشین ) پنجره ها رو اتساین تمیز کرد و پرده ها رو هم نصب کرد. فرداش هم کمد های اتاقها رو ریختم بیرون. یه سری تغییرات ضروری لازم بود که انجام شد و نتیجه اش کمر درد من بود که باعث شد امروز به خودم مرخصی بدم!
خونه تکونی رو دوست دارم. این تغییر آخر سالی تو خونه و تمییز کاری کامل خونه و زندگی و از شر وسایل به درد نخور و لباسهای کهنه و کاغذهای اضافی راحت شدن عالیه. به نظر من که خونه تکونی یکی از بهترین رسم های ما ایرانی هاست! فقط کاشکی این گردگیری مختص کمد و کابینت و کتابخونه و حتی لپ تاپ و موبایل نبود.
وارد قلبهامون هم می شد.
مثلا مامانم فراموش می کرد که فلان روز چه اتفاقی افتاد یا اتساین همه کینه هاشو شیفت دیلیت می کرد !! چقدر خوب می شد اگه می شد . . .
اگه بخوام خاطراتمو گردگیری کنم همه منفی ها و زشتیها و بی عدالتی ها رو کنار می ذارم و همه رو می بخشم حتی بابام. این کار همیشگی منه که همه رو ببخشم فقط به خاطر خودم. دختر دایی یا زن دایی یا عروس عموی اتساین و غیره که چیزی نیستن در برابر بابا. من رهاشون کردم و سپردمشون به قادر مطلقم. نمی خوام هر بار تو زباله دونی متعفن خاطرات به خودم یادآوری کنم که فلانی چی بم گفت یا چه رفتاری باهام داشت. فقط کاشکی می تونستم به عزیزام هم اینو یاد بدم.
هدف من توی سال 94 مثبت اندیشیه و مثبت فکر کردن و مثبت حرف زدن و مثبت عمل کردن و مثبت غذا خوردن و مثبت ورزش کردن و حتی مثبت خوابیدن! خلاصه کلا مثبت بودنه! واسه همینم اینجا نوشتمش که حتما انجامش بدم. تعیین این هدف به واسطه داشتن دوست مثبت نگری مثل خانم محمودی عزیزه که می تونه توی هر شرایطی ضمن کل نگری یا به اصطلاح روانشناسا گورخری نگری ( ترکیب سیاه و سفید باهم ) روی سفیدی ها تمرز کنه. تمرکز من در سال جدید روی ذهنمه, روی افکاری که به من اجازه می ده از داشته هام لذت ببرم و شاد باشم. و این ذهن تکونی رو نه از پنجشنبه گذشته که خیلی قبل تر شروع کردم.
جیگرای مامان تا امروز 1245 روز زمینی رو تجربه کردن.
قربونشون برم.
بوس بوس بازم بوس
خیلی حال و حوصله نداشتم شب قبلش هم حسابی بد خواب شده بودم. ( چند شب می شد که درست نخوابیده بودم آخه همسایه بالایی مون ساعت یازده و نیم به بعد یادش میاد خونه تکونی کنه! ساعت دو صبح هم دختر کوچولوش تمرین دو داره اونم با دمپایی رو فرشی پاشنه دار مادرش روی سرامیک! ) هوا هم خیلی سرد بود. دلم نمی خواست دوباره برم بیرون. فکر کردم برم تو سالن انتظار کنار بقیه مادرا بشینم. خب می تونستم حدس بزنم چی میگن ، اما چاره ای نبود. باهاشون سلام علیک کردم و روی یه صندلی نشستم.
یه خانمی که خیلی خیلی به خودش میرسه و فوق العاده خوش لباسه ، همونی که من دلم می خواست باهاش بیشتر آشنا بشم هم اونجا نشسته بود. یه کم که حرفاشو شنیدم دیگه شخصیتش برام جذابیتی نداشت ، تازه فکر هم کردم که چرا اینطوری رژ زده انگار ماکارونی خورده! به نظرم صداش اصلا به قیافه اش نمیومد! دیگه حتی نگاش هم نکردم.
اما خانمی که روبروش نشسته بود و مثل اینکه یه جورایی با هم آشنا بودن ،جای اونو تو ذهنم پر کرد. قبلا فکر می کردم چقدر خودشو می گیره. اما متوجه شدم شخصیت آرومی داره زیاد اجتماعی و خوش مشرب نیست. خیلی کم حرف می زد. اگر هم می خواست یه چیزی بگه یه خانم دیگه ای می پرید وسط حرفش . اونم هیچی نمی گفت و اعتراضی نمی کرد. دلم می خواست بازم حرف بزنه تا من بیشتر بشناسمش. ازش خوشم اومده بود ، سعی کردم یه کم باش حرف بزنم ولی خیلی کوتاه شد و اونم بیشتر دوست داشت سکوت کنه. زیاد هم به صحبتهای بقیه خانمها توجه نمی کرد.
یه خانم دیگه ای هم نشسته بود وسط جمع و با موبایلش بلند بلند حرف می زد. یه جوری صحبت می کرد که انگار سالها استاد دانشگاه بوده و کلی تجربه داره. بعدش که از خانواده خودش و شوهرش تعریف کرد فهمیدم که وجه اشتراکمون فقط دوقلو داشتنه و بس.
خانم دیگه ای که فکر می کردم وضع مالیه خوبی داره همش از بی پولی می نالید و همه حرفاش یه جوری به مشکل مالی ختم میشد!
خانمی که روبروی من نشسته بود و به نظرم نچسب میومد، بدون مقدمه شروع کرد باهام درد و دل کردن!! یه دفعه خانمی که به نظر من از همه جوان تر بود پرید وسط حرف خانم روبرویم و اتفاقا با همون خانم وارد گفتگو شد و بعد از اینکه چند تا جمله بی سروته گفت ، نوبت خانم روبرویم شد که بپره تو حرف اون. منم هاج و واج نگاشون می کردم.
هیچ بحثی به نتیجه نمی رسید. هر صحبتی شروع نشده جاشو به یه بحث جدیدتر می داد. همه خانمها البته به استثنای اون خانم کم حرف ، دوست داشتن از خودشون و کارهاشون و بچه ( هاشون ) و شوهرشون و . . . صحبت کنن.
و اونقدر از هم سبقت گرفتنو تو حرف همدیگه پریدنو از هر دری حرف زدن که یادشون رفت کلاس بچه شون تموم شده !!!
سر دردی گرفته بودم اول صبحی . . .
مغز انسان همان جوی آبی است که اگر حرکتی در آن نباشد به سرعت تبدیل به گندابی میشود که همه از آن فراریاند و این همان دلیلی است که ما از مصاحبت خیلیها فراری هستیم. شما که نمیخواهید مغزتان به چنین سرنوشتی تبدیل شود پس ورزش مغز را از یاد نبرید که ورزش مغز از ورزش بدن مهمتر و حیاتیتر است. دستورالعمل های زیر همان حرکتهای نرمشی مغز هستند که اگر به آنها توجه کنید به زودی صاحب فکر و مغز سالمی خواهید بود که نه تنها خودتان، بلکه بقیه هم از مصاحبت و ارتباط با شما لذت خواهند برد. بر اساس یک برنامه منظم، ورزشهای زیر را در مورد مغزتان انجام دهید:
· فعالیتهای ذهنی جدیدی را انجام دهید. کارهایی که نیاز به حفظ مراحل پیچیده دارند، به مغزتان ورزش میدهند. یکی از بهترین این کارها، حل جدول است.
· استفاده از دست دیگر: دستی را که کمتری استفاده میشود، به کار برید. به کار یک راه خوب برای تقویت مغزتان این است که انرژی خود را بر انجام دقیق کارها با این دست متمرکز کنید. از این دست برای حرکت موس کامپیوتر یا نوشتن یک مقاله یا نامه استفاده کنید.
· ورزش ذهنی نوروبیک را تمرین کنید. این کار به فرد کمک میکند که روزانه با روشهای جدیدی از هر 5 حس خود استفاده کند. به عنوان مثال به صدای رعد و برق گوش کنید و انگشتان دست خود را هم زمان با هم بشکنید تا صدا دهند.
· از مغزتان کار بکشید. با تکمیل یک پازل به مغزتان ورزش دهید و یا با مطالعه یک کتاب رمان دشوار از مغزتان کار بکشید. از هر فرصتی برای مصاحبت با افراد خوش مغز استفاده کنید. در این مورد آشنایی با چندین زبان، قدرت شما را افزایش میدهد.
· مطالعه کردن از ورودیهای مهم مغز شماست که در اصل نوعی مصاحبت است، اما در واقع با چکیده افکار نویسنده سر و کار دارید و مسلماً بازده آن چندین برابر مصاحبت با این افراد است.
· به جاهای زیبا بروید و لذت ببرید.همیشه زیباییهای طبیعت را دنبال کنید.
· بوی خوش خود را در معرض رایحههای خوش قرار دهید.
· لذت بردن از طعمهای خوشمزه و باب طبعتان را فراموش نکنید.
· همیشه تفکر کنید، تخیل کنید و کارهای خلاقانه انجام دهید.
· حل جدول و معما از حل جدول و معما برای تلنگری به مغزتان استفاده کنید.
· ریاضیات هیچگاه از ریاضیات فرار نکنید.
· و مهمتر از همه این که بنویسید، بخوانید، بخندید و بخندانید.
· نرمش بدن البته نرمش بدن نیز فراموش نشود که عقل سالم در بدن سالم است . ورزشهای مورد علاقه مغز تحقیقات نشان میدهد: پینگ پنگ، بدمینتون، تکواندو و قایقرانی سبب رشد مغز میشوند. جام جم: ورزشهایی مانند دویدن و شناکردن ورزشهای هوازی بسیار عالی هستند. این ورزشها میتوانند سبب تقویت بدن، سوختن کالری و بالا بردن روحیه افراد شوند. بر اساس... دکتر «رودولفو ساویاک»، متخصص مغز و اعصاب کلینیک مایو در روچستر با اشاره به تحقیق انجام شده در این زمینه میگوید: 30 دقیقه فعالیت هوازی از هر نوع در روز و پنج بار در هفته با کاهش خطر ابتلا به عملکرد ادراکی همراه است.
بنابراین
مهم است که فعالیتهای بدنی در برنامه روزانه داشته باشیم.
منبع :
باشگاه آنلاین خلیج فارس !
فرم ١٩٦٠ آزمون استنفورد – بینه
این آزمون برای سنجش هوش کودکان ٢ ساله تا افراد بزرگسال تدوین شده است. در این آزمون مفهوم هوشبهر انحرافی بهکار رفته است. هوشبهر انحرافی نمره استانداردی است که در آن میانگین برابر ١٠٠ و انحراف معیار ١٦ است. اگر هوشبهر کسی در این آزمون ١٠٠ یا نزدیک به آن باشد، بهنجار یا طبیعی و یا متوسط تلقی می شود. افراد عقب ماندهی ذهنی دستکم دو انحراف معیار پایینتر از میانگین و افراد سرآمد دستکم دو انحراف معیار بالاتر از میانگین نمره می گیرند. محتوای آزمون استنفورد – بینه شامل دو نوع سوال است: کلامی و غیرکلامی.
برای سنین ٢ تا 5/4 سالگی برای هر سن ١٢ سوال و برای سنین ٥ سال تمام تا ١4 سالگی برای هر سن ٦ سوال در نظر گرفته شده است. برای هر سن یک سوال ذخیره هم تدوین شده است. هرگاه ضمن اجرای آزمون، اجرای یکی از سوال ها با اشکال روبرو شود و یا امکان اجرای یک سوال فراهم نباشد، به جای آن از سوال ذخیره استفاده می شود. در آزمونهای گروههای سنی ٢ تا ٥/٤ سالگی، در ازای پاسخ درست به هر سوال یک ماه سن عقلی و در آزمون های گروههای سنی ٥ تا ١٤ سال، در ازای پاسخ درست هر سوال دو ماه سن عقلی منظور می شود. سوال های آزمون افراد بزرگسال در ٤ سطح به شرح زیر تدوین شده اند:
در اینجا نمونه هایی از سوالهای آزمون استنفورد – بینه در سنین مختلف، مطرح می شود.
آزمون کودکان دو تا دو نیم ساله:
آزمون کودکان ٣ و ٣/٥ ساله
آزمون کودکان ٤ و ٥/ ٤ ساله
آزمون کودکان ٥ ساله
آزمون کودکان ٦ ساله
آزمون کودکان ٧ ساله
آزمون کودکان ٨ ساله
آزمون کودکان ٩ ساله
آزمون کودکان ١٠ ساله
آزمون کودکان ١١ تا ١٤ ساله
روش اجرا و نمره گذاری آزمون
آزمایش کننده با توجه به سن، پایه تحصیلی، سوابق و رفتار آزمودنی در جلسه آزمایش، نقطه آغازی را برای شروع آزمایش و طرح سوالها در نظر می گیرد. در مورد کودکان عادی و کسانی که از نظر هوش طبیعی به نظر میرسند، بهتر است آزمایش را با آزمون کودکان یک سال کمتر از سن زمانی آزمودنی ها آغاز کرد. برای مثال، در مورد کودک عادی ٧ ساله می توان آزمایش را با سوال های آزمون کودکان ٦ ساله شروع کرد. اگر هنگام آزمایش معلوم شد که نقطه آغاز برای شروع آزمون بالاتر از سطح مناسب انتخاب شده است، آزمایش کننده بلافاصله باید به سوال های سنین پایین تر برگردد. در هر حال، نقطه آغاز طرح سوال ها همواره باید از سنی شروع شود که آزمودنی با صرف حداقل کوشش بتواند به پرسش ها پاسخ دهد. پرسیدن سوال ها تا آنجا ادامه می یابد که آزمودنی به هیچ یک از سوالهای یک سن نتواند پاسخ درست بدهد. در پایان آزمایش، سن عقلی آزمودنی با در نظر گرفتن سن نقطه آغاز و جمع امتیازهایی که به دست آورده است، محاسبه می شود. با مراجعه به جدول هنجار آزمون می توان هوشبهر افراد را تعیین کرد. در جدول هنجاری سن عقلی برحسب سال و ماه و ردیف افقی بالای جدول و سن زمانی برحسب سال و ماه در ستون عمودی سمت چپ جدول نشان داده شده است. از محل تقاطع سن عقلی و سن زمانی، هوشبهر انحرافی را می توان در جدول یافت. باید دانست سن زمانی افراد بزرگسال (بالاتر از ١٨ سال) در هر سنی که باشند ١٨ سال در نظر گرفته می شود.
بر گرفته از وبلاگ : روانزاد
امروز خیلی خوشحالم نمی دونم چرا شاید واسه اینکه دارم روی فکرم کار می کنم و اونم همش به خاطر داشتن دوستای خوبی مثل خانم محمودی عزیز هست.
امروز توی کتابخونه صدای آهنگ کارتون پسر شجاع رو شنیدم! کلی ذوق کردم. برعکس همیشه که دلم می گرفت و پکر می شدم، خیلی هم خوشحال شدم. چشمامو بستم ازش لذت بردم. فکر کردم من چقدر خاطره از این آهنگ دارم. چقدر خوبه که یاس و یوسف هم سی سال دیگه یه همچین حسی رو تجربه کنن. مثلا صدای آهنگ باب اسفنجی یا لولا و چارلی رو بشنون و کیف کنن ، به جای اینکه ناراحت بشن و دلشون بگیره. همون موقع دلم می خواست صدای آهنگ حنا دختری در مزرعه رو هم بشنوم. همیشه وقتی این آهنگو میشنیدم ، دلم می خواست گریه کنم و گریه کنم و اونقدر گریه کنم که خسته بشم. واسه حنا . واسه همه سختیهایی که توی بچگی اش دور از مادرش تحمل کرد . واسه روحیه قوی اش و واسه اون لحظه ای که مادرشو بعد از سالها دید اشک بریزم.
و یاد اون موقعی بیفتم که مامانم بعد از چندین هفته وقتی منو دید اول سجده کرد.
اما اون لحظه توی کتابخونه دلم می خواست فقط اون آهنگو بشنوم و لذت ببرم و لبخند بزنم و احساس خوبی داشتم ...
موقعی که از باشگاه برمی گشتیم خونه، اونم بدون کالسکه، دست بچه ها رو گرفته بودم. اولش کمرمو صاف کردم که درد نگیره و درست ایستادم. بعدش با بچه ها تمام راه رو شعر خوندیم. اون موقع واقعا احساس خوشبختی کردم. چقدر خوشبختم که یاس می گه مامان بغلم کن و منم بغلش می کنم و اونم بوسم می کنه و من انرژی می گیرم. و بعدشم نوبت یوسف میشه که به یه دونه بوس کردن قانع نیست. وای من چقدر خوشبختم. خدایا شکرت.
اون موقع واقعا خدا رو شکر کردم وقتی که کمرم درد گرفته بود و یاس و یوسف سوال پیچم کرده بودن و مواظب راننده های بی احتیاط بودم و نگاه کنجکاو مردم رو می دیدم که یه زن شادو با دو تا بچه نانازی نقد می کردن. خدایا این شادیو مدیون تو هستم.
وقتی رسیدم خونه خسته بودم ولی خوشحال. انگار که خیلی وقت بود این حسو تجربه نکرده بودم. یه ناهار خوشمزه درست کردم. یاس گفته بود براشون حلزون بپزم.
و بهترین حالتش مال وقتی بود که اتساین سورپرایزمون کرد و زود اومد خونه. خیلی خوشحال شدم. چهارتایی با هم ناهار حلزون، شاخ و برگ درخت و خاک و سنگ و دریاچه سفید خوردیم. یه کم بعد که اتساین دوباره رفت سر کار بچه ها با لالاییه گنجشک لالا خوابیدن و من بازم احساس خوشبختی کردم!
پارسال توی همچین روزی یاس رو بردم پیش یه خانم دکتر فوق العاده خونسرد تا گوششاشو سوراخ کنه. یاس اولش خیلی ذوق داشت و خوشحال بود اما همینکه اولین گوشش سوراخ شد و دردش گرفت یه نگاه ناباورانه به اون خانم انداخت و زد زیر گریه. دیگه کنترل کردنش کار حضرت فیل بود. می خواست به گوشش دست بزنه و همون موقع هم تلفن زنگ زد و خانم خونسرد به جای اینکه گیره گوشواره رو بندازه ،رفت تلفنشو جواب داد. یاس هم چنان غوغایی به پا کرد که نگو و دست زد به گوشش و گوشواره افتاد. وقتی گوشش پر از خون شد ، داشتم ضعف می کردم. مجبور شدیم دوباره گوشش رو سوراخ کنیم و درد بچه دو برابر شد. هنوزم جای سوراخ قبلی رو میشه روی گوشش دید. خانواده اتساین بام دعوا کردن که چرا اینقدر دیر بچه رو بردی گوششو سوراخ کنی؟ می گفتن هر چی زودتر ببری بهتره و بچه کمتر درد می کشه!!
خانواده خودم هم بام دعوا کردن که بچه گناه داشت چرا بردی گوششو سوراخ کردی ؟ می ذاشتی بزرگتر شه!! مخصوصا دایی اش!! کلی بام دعوا کرد که تو چه جور مادری هستی تو که بلد نیستی مادری کنی بیخود کردی بچه دار شدی و ... بش گفتم باشه حالا فرزندپروری خودتم میبینیم.
حالا هر چی من می گفتم آخه دکتر گفت: "هر وقت دخترت فهمید گوشواره چیه و گفت گوشواره می خوام ، اون موقع ببر گوششو سوراخ کن . " همه میگفتن کدوم دکتری بوده که حرف بیخود زده؟ و به قول معروف دکتر غلط کرد!! طفلک پزشک بیچاره که بهترین سالهای عمرشو نشسته درس خونده و کسب علم کرده و ما هم خیلی راحت هر چی دلمون خواست بهش میگیم.
دقیقا این مسئله سر غذا و خوراکی دادن به بچه هام تکرا شد. چرا به بچه هات اینو نمی دی بخورن؟ چرا اونو نمی دی بخورن؟ بابا بدن به همه چی نیاز داره حتی به ترشی. بزرگ که شد خودش همه اینا رو می خوره و ... و ... و ... و ... .
نمی دونم به خدا نمی دونم بهشون چی بگم که دست از سرم بردارن. آخه بگو به شما چه؟ اینا بچه های من هستن و منم مادرشونم و هر چی صلاح بدونم همون کار رو می کنم و به هیچ کس هم مربوط نیست. آره واقعا دلم می خواد بی ادب بشم و بدتر از اینو هم بگم. به همه اون بزرگترایی که معلوم نیست وقتی ما بچه بودم چقدر غذاهای ناسالم به خوردمون دادن به این بهونه که بچه باید همه چی بخوره . خب دلش آبنبات خواسته. پفک خواسته و ...
آخه عزیزای من چرا دو تا کتاب راجع به سلامتی و تغذیه نمی خونید؟ چرا از یه متخصص تغذیه یا همون دکترای اطرافتون سوال نمی کنین؟ اصلا چرا همین برنامه های تلویزیون خودمونو تماشا نمیکنین؟ چرا همیشه فکر می کنید عقل کل اید و همه چی رو می دونید؟ آخه این همه قند مصنوعی و شکر و نمک و رنگ ؟؟
می گن: چرا به بچه هات تخم مرغ بدون نمک میدی؟ ببین عزیزم اگه نمک بزنی بچه خوشش میاد بیشتر می خوره ها؟ بهارجون اگه هفته ای یه بار یه لیوان کوچولو نوشابه بخورن که ایرادی نداره؟ خب دلش خواسته . ببین این پسر بچه استا باید هر چی دلش خواست بش بدی بخوره خودت که می دونی ... .پوکی استخوان واسه بچه سه ساله؟ ول کن بابا حالا کو تا چل سال دیگه الان نخوره که احیانا بعدا مریض نشه. پوسیدگی دندان؟ بابا اینا دندونای شیریه می خواد بیفته بره، خودتو الکی نگران نکن. چرا بهشون مربا نمی دی؟ بدنشون نیاز داره ها. مثلا ما الان دیابت گرفتیم؟ واسشون آبمیوه خریدم چرا قایمش کردی؟ این که دیگه آبمیوه اس خوبه. قند مندشو ول کن ویتامین داره. یعنی به این طفلکیا آب نبات چوبی نمی دی بخورن ؟ پس تو به اینا چی می دی؟ حالا اجازه هست بهشون آدامس بدم؟ چوب شور که عیب نداره؟ بابا ولمون کن این حرفا چیه؟ بچه باید چاق باشه. بده بخوره. بذار بخورن بچن دیگه، اینا رو نخورن پس چی بخورن؟ بچه به عشق قند می خواد چایی بخوره دیگه ، یعنی تلخ بش بدم ؟ اصلا ندم ؟ چرا؟ چایی هم نخورن؟ بستی هم نخورن؟ تو خودت بچه بودی بستنی نخوردی ؟ الان چت شده ؟ مریض شدی؟ باشه نذار الان بخورن فردا که رفتن مدرسه خودشون میرن میخرن تو هم نمی فهمی. اصلا این بهاره رو ول کنید حرف حساب حالیش نمیشه. ببین چقدر بچه هاش لاغرن. بابا این کجاش قد و وزنش طبیعیه؟ تو خودت اینقدری که بودی تپلو بودی لپات آویزون بود. بسه بسه شوهرت چی میکشه از دستت. بیچاره حتما به اونم هیچی نمی دی بخوره. بش می گی شام سالاد داریم.
یعنی دلم می خواد دست بچه هامو بگیرم برم تو غار که هیچکس نباشه. قبل از اونم همش میگفتن تو نمی تونی به دوتا بچه شیر بدی. خودتو پیر می کنی. اینا به یه مادر سالم نیاز دارن نه اینکه تو جون خودتو تقدیمشون کنی و فردا هم برات یه ذره احترام قائل نشن و ...
حالا عزا گرفتم واسه عید که چطوری موقع عیددیدنی میزبان رو قانع کنم واسمون شکلات نیاره و دلسوزی الکی واسه بچه ها نکنه و به حرفم توجه کنه .
خدا کنه این حس خوب الانم تا شب که هیچ تا پایان اسفند ادامه داشته باشه و وارد سال جدید هم بشه. بعد از یه مدت طولانی افسردگی . از خدا می خوام به همه اونایی که دلشون می خواد مامان بشن نی نی بده تا طعم غیر قابل توصیف مادر بودن رو بچشن. خدا کنه تست بارداری خاله الیک مثبت بشه. الهی آمین.
تهیه خمیر بازی خام:
می توانید این خمیر را با فرزندتان درست کنید. او می تواند در اندازه گیری و هم زدن مواد به شما کمک کند.
3 پیمانه آرد
1 پیمانه نمک
1.5 پیمانه + 2 قاشوق غذا خوری آب
1 قاشوق غذا خوری روغن خوراکی
انتخابی : 1 قاشوق غذا خوری آلوم ( نمک پتاسیم و آلومینیوم ) برای هر دو پیمانه آرد برای حفظ این ترکیب به مدت 6ماه
تهیه خمیر بازی پخته:
این نوع خمیر بیشتر شبیه خمیرهای آماده است. در واقع کار کردن با آن حس بهتری می دهد. فرزندتان می تواند در اندازه گیری مواد و ریختن آنها در تابه به شما کمک کند. باید مواد را روی اجاق گاز حرارت دهید و سپس آن را روی پیشخوانآشپزخانه بگذارید تا همچنان که سرد می شود کودک منتظر آن را ورز دهد.
1پیمانه آرد
1.2 پیمانه نمک
2قاشوق چای خوری تارتار
1 پیمانه آب
1 قاشوق غذاخوری روغن خوراکی
آرد ، نمک و تارتار را در یک تابه مخلوط کنید. کم کم آب و روغن مخلوط شده را به آن اضافه کنید و هم بزنید.مخلوط را روی حرارت متوسط قرار دهید و آن را هم بزنید تا به شکل یک توپ در آید.
اگر این ماده بیش از حد چسبناک بود، با اضافه کردن کمی آرد و اگر بیش از حد سست بود با اضافه کردن کمی آب آنرا متعادل کنید.
در هر دو روش تهیه خمیر می توانید رنگ به مواد اضافه کنید. اگر رنگ پودری است، دو قاشوق به مواد خشک بیفزایید. اگر رنگ مایع است آن را به آب اضافه کنید. قانون این است : خشک به خشک ، مرطوب به مرطوب.
می توانید خمیر را در یک کیسه پلاستیکی نگهداری کنید و در یخچال بگذارید. اما کمی قبل از استفاده آن را ازیخچال بیرون آورید. هرگاه بو یا ظاهر خمیر تغییر کرد آن را دور بیندازید.
منبع : کتاب کلیدهای پرورش خلاقیت هنری در کودکان و نوجوانان
برای رنگ خمیر من از آب لبو استفاده کردم و ترکیب آب و پودر کاکائو و زعفران دم کرده ای که به مدت دوهفته روی کابینت مونده بود و ما مسافرت بودیم!!