یاس من
یاس من

یاس من

تولد سی و چهار سالگیم

امروز چه روز خوبی بود. روز تولدم بود و من تو آیینه دنبال چین و چروک میگشتم و در عین حال به خودم دلداری هم می دادم !!!

صبح که از خواب بیدار شدم خودمو بغل کردم و بوسیدم و سال روز میلادم رو به خودم تبریک گفتم و عمیقا احساس شادی کردم. و اوج این خوشحالی وقتی بود که شکوفه های زندگیم برام نقاشی کشیدن و به مناسبت زادروزتولدم بهم هدیه دادن. از ته دل احساس خوشبختی کردم. مامانم اول از همه بم تلفن کرد. صدای قشنگشو بغل کردم و بوسیدم. و با یه هدیه غیره منتظره سورپرایزم کرد. تلفن پشت تلفن و تبریک پشت تبریک. چقدر من محبوبم .خدایا شکرت.  همسر عزیزم هم  منو سورپرایز و خوشحال کرد. واقعا شنیدن تبریک تولد از زبون عشق آدم یه چیز کاملا متفاوتیه. یه ناهار خاص و خوشمزه پختم و همه باهم خوردیم. .و یه سورپرایز جالب دیگه هم وقتی بود که دوست جدیدم  خانم هاشمی عزیز سر کلاس مورد علاقه ام به همین مناسبت شیرینی آورده بود.شب هم یه جشن تولد دعوت بودم. تولد در تولد . اینجوریشو زیاد دوست ندارم. ولی جالب بود. شب هم با تنهایی و نبود آقای شوهر سپری شد. اتفاقی غیر قابل پیش بینی که باید دقیقا توی شب تولد من می افتاد!! خدایا شکرت واسه همه چیزایی که بم دادی و ندادی.

بهاره جونم تولدت مبارک



200 هفتگی دوقلوهام


جوجوهای مامانی 1400  روزگی تون مبارک


بچه جیش داره...

یاس شده بود مامان .

یوسف شده بود بابا .

یاس به یوسف گفت : علی بچه جیش داره!

یوسف گفت : سارا بیا بریم دستشویی .

یاس با اعتراض گفت : نه نمیشه! مامانا بچه رو می برن دستشویی ...

یوسف : نه باباها می برن...

یاس دوباره بلند گفت : نخیر مامانا می برن .

یوسف با ناراحتی  :  نخیرم باباها می برن... مامان مامان

مامان با خنده : بله...

یوسف  : باباها بچه ها رو می برن دستشویی یا مامانا؟؟

مامان : هم باباها هم مامانا .

یوسف به یاس  گفت : یاش ، یاش ، ببین مامان میگه هم باباها هم مامانا... سارا رو بده ببرم دستشویی .

یاس  با خنده : باشه منم سرونازو می برم .

حالا سر دستشویی دعواشون شد.

یاس  : من می خوام سرونازو ببرم دستشویی تو برو کنار...

یوسف : نمیشه. آخه سارا جیش داره.

یاس : ا ، بیا کنار بچه جیش داره الان جیشش می ریزه.

صدای جیغ و داد و فریاد...

مامان : خب یکی تون بره توالت، یکی هم بره تو حمام.

مگه وقتی دوتاتون با هم جیشتون میگیره ، یکی نمیره تو حمام و یکی هم توی توالت؟

بچه ها با خنده و رضایت : باشه مامان جون.

یوسف با تعجب : مامان حمام کجاست؟