یاس من
یاس من

یاس من

تلویزیون ممنوع !

یک هفته تله ویزیون رو خاموش کردم و کلا از برق کشیدم. می خواستم امتحان کنم ببینم چی می شه. با خودم فکر می کردم که من می تونم خیلی راحت بدون تله ویزیون زندگی کنم، فقط شاید آقای ات ساین به خاطر اخبار ورزشی و یا مسابقات ورزشی همراهیم نکنه . . .


  ادامه مطلب ...

جعبه جریمه

یکی از بهترین روشهایی که میشه بچه ها رو به جمع کردن اسباب بازی هاشون تشویق کرد، استفاده از روش  " جعبه جریمه" است.

خونه ما هر روز صحنه تئاتره. یکی از سناریوهای تکراریش هم جمع کردن اسباب بازی هاست : همه چی خوب و عالیه و بچه ها دارن از بازی کردن لذت می برن. منم با شنیدن صداشون کلی خر کیف می شم.

ولی همینکه قرار میشه خونه رو مرتب کنیم اون آرامش نسبی به هم می خوره و طوفان بر پا می شه.


قبلنا یا خودم تنهایی جمع و جور می کردم یا اینکه می گفتم: " بچه ها بیاین اتاقتونو مرتب کنیم و هر چیزی رو سر جاش بذاریم. " یا  میگفتم : "الان بابا می یادا. اتاقتونو نا مرتب ببینه ناراحت میشه ها ." یوسف سریع داوطلب می شد و شروع می کرد به جمع کردن وسایلاش. از اینکه می دیدم دقیقا هر اسباب بازی رو سر جای خودش میذاره یعنی می دونه جای هر وسیله کجاس کلی خوشحال می شدم.

اولاش یاس مثل پرنسسا فقط میایستاد و تماشا می کرد. کم کم که شور و شوق یوسف رو تو جمع کردن وسایل دید و البته تشویقهای من و تشکرهام از یوسف. اونم تشویق شد که با ما همکاری کنه. اما نه به شدت یوسف. البته همون قدرشم جای شکر داشت.


داشتم از رفتار بچه هام تو این زمینه لذت می بردم که متوجه شدم دیگه به حرفم هیچ توجهی نمی کنن. نه اینکه کارام کم بود، مرتب کردن اتاق بچه ها هم به گردن خودم افتاد.

وقتی می گفتم بچه ها الان بابا میاد خونه . اگه ببینه اتاق شما ریخت و پاشه ناراحت می شه.

یاس با بی اعتنایی می گفت: " خب بشه! " یوسف هم که دهن باز مونده منو می دید و فکر می کرد یاس چه حرف با مزه ای زده ، بلافاصله اونم می گفت : " خب بشه! "  بعد دوتایی همدیگه رو نگاه می کردنو می زدن زیر خنده. منم هاج و واج نگاشون می کردم. بعدش که کاملا کم آورده بودم داد و هوار راه می انداختم که یالا پاشین اتاقتونو جمع کنید  و کلی تهدیدشون می کردم که دیگه پارک نمی برمتونو از این حرفا ... البته خودم از همون اول می دونستم هیچ تاثیری نداره.

آخرشم سر درد و گلو درد می گرفتم و یه عالمه هم حرص خورده بودم. یا تند تند وسایلو سر جاشون میذاشتم یا همون جوری ولشون می کردم. بعضی وقتا هم باباشون اتاق بچه ها رو مرتب می کرد.

اما من تو فکر یه راه حلی بودم که دو قلو ها خودشون بعد از بازی شون همه جا رو مرتب کنن.آخه اکثر مواقع اسباب بازی هاشونو توی پذیرایی و آشپزخونه و حتی اتاق خواب ما هم می برن و در یک کلام کل خونه رو بهم می ریزن اونم در عرض یک دقیقه.

تا اینکه با روش جعبه جریمه آشنا شدم.

سریع دست به کار شدم و به بچه ها با لحن قاطع و مهربون گفتم که اسباب بازی هاشونو جمع کنن. طبق معمول اونا هیچ اهمیتی ندادن. پنج ثانیه گذشت دوباره حرفمو تکرار کردم.  بازم هیچ عکس العملی ندیدم. بعد از پنج ثانیه دوم وقت اون بود که بچه ها عواقب کارشونو ببینن. واسه همین رفتم توی اتاقشون با قاطعیت کامل اولین اسباب بازی ای که روی زمین دیدم رو بر داشتمو گفتم : " این مال کیه؟ " هر دوشون با تعجب منو نگاه کردن و با بی خیالی  جواب دادن. منم گفتم : " این دیگه ماله منه. اگه مال شما بود که روی زمین نبود. سر جاش بود. حالا می ره تو جعبه جریمه و تا دو روز شما حق ندارید باش بازی کنید." با دقت بهشون نگاه کردم که عکس العملشونو ببینم. متوجه موضوع نشده بودن . دو تایی با هم گفتن : " مامان جعبه جریمه کجاس؟ "

خنده ام گرفته بود. خودمو به زور کنترل کردم و یه سبد از آشپزخونه برداشتم و گفتم : " این جعبه جریمه اس. " دوباره حرفای قبلی رو تکرار کردم و اسباب بازی ای رو که برداشته بودم گذاشتم توی سبد. بچه ها هنوز داشتن با تعجب منو نگاه می کردن. اسباب بازی بعدی رو برداشتم و دوباره پرسیدم: " این مال کیه؟ "

یاس گفت : " مامان می خوای بذاریش تو جعبه  جریمه؟  "  گفتم : " آره چون شما نذاشتینش سر جاش تنبیه می شید  و حق ندارید تا دو روز باهاش بازی کنید ، پس می ره تو جعبه جریمه. " چند تا اسباب بازی دیگه رو هم برداشتم و پشت سر هم اون جمله های قبل رو تکرارکردم. یاس شروع کرد به گریه کردن  و می گفت : " مامان اونو نذار تو جعبه جریمه مال منه ."یه دفعه دیدم یوسف سریع شروع کرد به جمع کردن ریخت و پاشا. یاس هم تا یوسف رو دید اونم دست به کار شد. با هر اسباب بازی ای که بر می داشتن می گفتن:  " مامان اینو نذار تو جعبه جریمه مال منه. " دست یاس پر شده بود از اسباب بازی هایی که می ترسید من بذارم تو جعبه جریمه. هر بار هم که راه می رفت چندتاش از دستش می افتاد . تا من می خواستم یکی شو بردارم صدای گریه اشو بلند تر می کرد و خودش برش می داشت و می گفت : " مال منه. مال منه. " یوسف هم که دید چند تا از وسایل مورد علاقه اش رفتن تو جعبه جریمه اونم گریه کرد و پشت سر هم قول می داد که دیگه وسایلشو جمع می کنه .

منم زیر بار نمی رفتم. حسابی کیف کرده بودم که چه سریع اتاق ریخت و پاش، مرتب شد.

جعبه جریمه رو گذاشتم یه جایی که تو دید بچه ها باشه و یادشون بیفته که جریمه شدن. تا دو روز بعد هم اسباب بازی هاشونو بهشون ندادم.

حیف ، روش عالی ای بود . می دونید چرا؟؟؟ چون یاس دیگه اسباب بازی هاشو جمع نمی کنه و خودش قبل از اینکه من حرفی بزنم بهم میگه: " مامان وسایلمو جمع نمی کنم، بذارشون تو جعبه جریمه!! " یوسف هم که دقیقا از یاس تقلید می کنه همین جمله رو تحویلم میده. بدش دوتایی میزنن زیر خنده.

ترفندهای مادرانه

حلزون میل دارید؟











از پوشک گرفتنتون مبارک

خسته نباشم.به خودم تبریک میگم و به دو قلوهام. امروز می تونم با افتخار بگم من دیگه نی نی هامو پوشک نمی کنم. هورا

حتی اگه پوشکشونم بکنم. اونا دیگه توی پوشک جیش نمی کنن. پوشک خشک می مونه.

نی نی های مامانی اونقدر بزرگ شدن که به مامان بگن: مامان بیا جیش دارم، یه کار فوری دارم.

  ادامه مطلب ...

برای مادران آینده:

دوستان عزیزم یادتون باشه اگه دکترتون سونوی NB و NT رو براتون نوشت، موقع سونوگرافی حتما به دکتر یاد آوری کنید که عددCRL یعنی قد جنین رو بهتون بده. و اگه چند قلو باردار بودید برای هر قل جداگونه این عدد رو مشخص کنه تا مثل من توی درد سر نیفتید. همونطوری که قبلا گفتم این سو نو رو توی هفته های یازده تا سیزده انجام میدن و بعد ازاین ایام دیگه CRL ارزش نداره چون جنین خم میشه و نمیشه اندازه CRL رو تعیین کرد.توی هفته های شانزده تا هجده هم یه آزمایش خون انجام میشه که ادامه همون آزمایشهای تشخیصی برای سلامت جنین یا جنین هاست. موقع آزمایش خون باید  جواب سو نو رو هم با خودتون ببرید تا آزمایشگاه از اون اطلاعات استفاده کنه. 

برای سونوی NB و NT به یه مجتمع معروف رفتم که همه تعریفشو می کنن. 

 صبح زود باید بری زنبیل بذاری. منم که خوابالو همسرمو فرستادم بره وقت بگیره.بهش گفته بودن  چون این سو نو تخصصیه فردا بیایید که  آقای دکتر فلانی باشه.( چقدر دلم می خواد اسمشو بنویسم که همه بشناسنش و نرن پیشش)منم فرداش رفتم و خانم بد اخلاق و فوق جدی پذیرش بهم گفت که مثانتون باید پر باشه برید 10 تا لیوان آب بخورید. بهش گفتم خانم من باردارم برای چی دیگه باید آب بخورم؟ اونم خیلی خشک و جدی جواب داد که واسه این سو نو باید مثانه پر باشه. 

حالم گرفته شد . خوبی سونو توی دوران بارداری به همینش بود که آب نخوری.

سالن انتظار شلوغ بود و خانما کنار آبخوری تجمع کرده بودن هی آب می خوردن و هی از مشکل همدیگه سوال می کردن و آقایون هم با تعجب بهشون نگاه می کردن . واقعا خجالت می کشیدم برم آب بخورمو مردا نگام کنن واسه همین سر جام نشستم تا نوبتم بشه.  

یه دختر خانمی که شاید 12 یا 13 سال بیشتر نداشت هی آب می خورد. باورش شده بود که باید حتما 10 تا لیوان آب بخوره. بالاخره اونقدر آب خورد تا حالش بد شد و هر چی آب خورده بود برگردوند. دیگه امکان نداشت برم سمت آبخوری. البته به لطف بارداری تا نوبتم بشه این مشکل حل شد.  

رفتم توی اتاق و آماده شدم .آقای دکتر بد اخلاق یه نگاه به برگه پذیرشم انداخت و گفت: به این می گن سونوی اذیت کن. این چیزا تازگیا مد شده. ماما اینو برات نوشته؟ 

همون لحظه همکارش گفت نه دکتر متخصص نوشته. که یکدفعه آقای دکتر از جاش پرید و به همکارش با یه لحن تند گفت : چرا اینجا ننوشتید دو قلو؟

منکه ترسیدم وای به حال اون دختره بدبخت که  اشتباه رو انداخت روی قسمت پذیرش. 

 سونوی طولانی ایی بود خسته شدم .انگار آقای دکتر زیاد خوشش نیومده بود که من دو قلو دارم. (خیلی هم دلش بخواد. مامان فدای دو قلواش بشه )و بد تر از همه اینکه عددی برای CRL اعلام نکرد. 

چند هفته بعد که رفته بودم آزمایشگاه تازه فهمیدم آقای دکتر سونو رو ماسمالی کرده و فقط نگران پولش بوده که حتما عبارت "دو قلو" براش نوشته بشه. 

آزمایشگاه هم گفت که بدون این عدد نمیتونه جوابی به من بده . یا از سونو های قبلیم این عدد رو بهشون بدم یا دوباره برم سونو!! 

برگشتم خونه و سو نو های قبلیم رو نگاه کردم یه عدد برای هر دو جنین داده بودن!!!! متاسفانه آزمایشگاه قبول نکرد. مجبور شدم دوباره برم پیش دکترم که برام یه سونوی جدید بنویسه. از شانس هزینه ویزیت هم زیاد شده بود. 

دوباره صبح زود رفتم همون مجتمع معرف و زنبیل گذاشتم. اعتراضم برای اینکه چرا آقای دکترتون عدد به من نداده فایده نداشت. قبول نمی کردن که سونو رو بدون هزینه تکرار کنن با اینکه اشتباه از طرف خودشون بود. همون خانم خشک و جدی بهم گفت که این دکترمون عدد نمی ده!!!!!! 

من که مثل علامت سوال شده بودم با خودم می گفتم آخه مگه میشه؟ 

خانم پذیرش خیلی راحت بهم گفت که امروز همون آقای دکتر تشریف دارن . بعد از ظهر بیایید.  

انگار خونه ما چسیبده به مجتمع که هر وقت دستور دادن پاشیم بریم. 

 بعد از ظهر رفتم و خانم پذیرش در کامل ناباوری من گفت : چون دکترتون توی دفترچه ننوشتن دوقلو. بیمه فقط پول یه قولش رو به ما میده برای اون یکی باید برید صندوق!!!!! نمی تونم بگم چه حسی داشتم . فقط دلم می خواست کله بعضیا رو بکنم.

خلاصه نوبتم شد . یه خانم دکتر خوشکل و خوش اخلاق بودکه بهم گفت عزیزم الان شما توی شانزده هفتگی هستی و من نمی تونم عدد برای CRL بهت بدم! 

دست از پا درازتر برگشتم. به آزمایشگاه هم اطلاع دادم که کار از کار گذشته. اونا هم CRLهشت هفتگی رو وارد کردن. جالب اینجا بود که دکتر سونو برای هردو جنین یه عدد داده بود. آزمایشگاه خیلی تعجب کرده بود و میگفت مگه میشه؟ و بالاخره با همون یه عدد راضی شد. 

دو روز مونده بود که جواب آزمایشم آماده بشه از آزمایشگاه زنگ زدن که خانم آزمایش شما دوباره باید تکرار بشه . اگه سوالی دارین فردا بیایین با دکترمون صحبت کنین. 

چه شبی رو صبح کردم با دعا و صلوات.نکنه یه چیزی شده باشه؟ ........

صبح رفتم آزمایشگاه. سریع می خواستن ازم خون بگیرن. اعتراض کردم که اول باید با دکترتون صحبت کنم. گفتن برو طبقه بالا. دم پله ها یکی ازکارکنان آزمایشگاه با روپوش مخصوص محل کارش ایستاده بود و با تعجب به من نگاه کرد ولی زورش اومد بگه "خانم بالا کسی نیست نرو." منم با حرکت لاک پشتوار پله ها رو طی کردم و دیدم: جا تره اما بچه نیست!  و دوباره پله... 

بالاخره موفق به دیدن آقای دکتر شدم.چه آقای دکتر گلی بود.البته از هیچی خبر نداشت هر کدوم از کارمنداش رو هم که صدا میزد جلوی من هیچی نمی گفتن.چه لحظات پر استرسی بود. 

آقای دکتر از اتاق بیرون رفت تا بدون حضور من با کارمند مربوطه صحبت کنه. از قضا خانمی که مسوول این کار بود مرخصی بود!!!!!! نور الا نور شده بود. احساس گر گرفتگی داشتم با اینکه روبروی کولر برقی نشسته بودم. آقای دکتر تلفنی با همکارش صحبت کرد. بعد رو به من که لبه مبل نشسته بودم، کرد و گفت : دخترم راحت بشین. جای هیچ نگرانی نیست........ 

خلاصه معلوم شد که همش تقصیر اون دکتر بی تعهد ،بد اخلاقو پولکی بوده که CRL رو تعیین نکرده و البته همکار محترمش که برای هر دو قل یه عدد داه بوده. 

من بیچاره مجبور شدم دوباره خون بدم و هنوز در انتظار جواب آزمایشم که بالاخره چی میشه؟ 

به اون مجتمع معرف سونوگرافی و رادیولوژی هم زنگ زدم که با مدیرشون صحبت کنم و از مسئولیت پذیری کارمندانش با خبرش کنم ،که تشریف نداشتن. منشی محترمشون حتی اسم شریف این آقارو به من نگفت. خیلی خونسرد گفت : من نمی تونم اسم مدیرمو به شما بگم. 

آخه نمی دونم من با یه اسم چی کارمی تونم  کنم؟؟؟!!!!! 

 

N.B. و .N.T

برای دوستان عزیزم که می خوان مادر بشن:

توی هفته یازدم، دوازدهم بارداری دکترم برام یه سونو نوشت. قبلش توی کتاب خونده بودم که توی هفته های 11 تا 13 آزمایش های تشخیصی از زن باردارمیگیرن. به خانم دکتر گفتم که آزمایش تشخیصیه؟ اونم گفت آره ، برای سندروم دان. منم دیگه هیچی نپرسیدم. توی دفترچه ام نوشته بود :  سونوگرافی از رحم حامله دو قلو N.B وN.T به عمل آورید. هر چی توی کتابام در مورد این اصطلاحات گشتم چیزی ننوشته بود. خلاصه رفتم سو نو و آقای دکتر پشت سر هم اصطلاحاتی که من سر در نمیاوردمو تکرار می کرد و همکارش هم تایپ.هیچی هم به من نمی گفت. آخرش با کلی اضطراب ازش پرسیدم :بچه هام سالمن؟ اونم یه سر تکون داد و گفت : آره. خیالم راحت شد. همینکه جواب سو نوم رو گرفتم توی اون شلوغی بازش کردم ببینم چی نوشته.متاسفانه چیزی ازش نفهمیدم.نوشته بود NB دیده شد .برای NT هم دوتا عدد داده بود که یکی نبودن. خیلی نگران شدم .هزارتا فکر به ذهنم خطور کرد. نکنه.... نکنه....

 سریع زنگ زدم اورژانس تا با دختر دائیم که پرستاره صحبت کنم . متاسفانه شیفتش نبود. با دکتر اورژانس صحبت کردم. اصلا این اصطلاحات رو نمی شناخت!!! و نگرانی منو بیشتر کرد. هنوز نرسیده  بودم خونه که مامانم زنگ زد و سریع پرسید چی شد؟ بش گفتم که دکتر گفته سالمن. مامان داشت می گفت خدا رو شکر که من پریدم وسط حرفش و گفتم ولی توی جوابش دوتا عدد متفاوت نوشته. مامان یه دفعه بهم ریخت و گفت : یعنی یکیشون کوچیکه یکیشون بزرگ؟ کلی خندیدم وبا اینکه خودمم نمی دونستم چیه ولی دیگه اینی که مامان می گفت هم نبود. مامان پیشنهاد کرد که سریع به دکترم زنگ بزنم . متاسفانه خانم کتر گوشیشون جواب ندادن. دیگه رسیده بودم خونه و یک راست رفتم سراغ کامپیوتر و پریدم تو اینترنت . بعد از کلی جستجو با  نگرانی، بالاخره فهمیدم که NT : ضخامت پشت گردن جنین رو اندازه گیری می کنن که نباید بیشتر از 5 میلی متر باشه. NB : آیا استخوان بینی  جنین شکل گرفته؟

یه نفس راحت کشیدم. به مامان هم زنگ زدم. ولی قبول نمی کرد میگفت : خانم دکتر خودش بت گفت؟ تو مطمئنی که همینه؟ حالا مامان ول نمی کرد. بعد از مکالمه اولمون به چند نفر تلفن زده بود و نتیجه ای هم نگرفته بود . حالا هم جواب منو قبول نداشت!

جواب سونو رو که به خانم دکتر نشون دادم گفت : خدارو شکرت بچه هات سالمن.

خدایا هزارن هزار بار شکرت.