یاس من
یاس من

یاس من

از پوشک گرفتنتون مبارک

خسته نباشم.به خودم تبریک میگم و به دو قلوهام. امروز می تونم با افتخار بگم من دیگه نی نی هامو پوشک نمی کنم. هورا

حتی اگه پوشکشونم بکنم. اونا دیگه توی پوشک جیش نمی کنن. پوشک خشک می مونه.

نی نی های مامانی اونقدر بزرگ شدن که به مامان بگن: مامان بیا جیش دارم، یه کار فوری دارم.

 تا یه ستاره خوشکل از مامان جایزه بگیرن.   وقتی هم که ستاره هاشون 5 تا می شد ، یه نصفه شکلات جایزه می گرفتن. کم کم تعداد ستاره ها رو بالاتر بردم و یواش شکلاتو حذف کردم. این پروژه عظیم تقریبا یه هفته واسه هر دو تا کوچولوهام طول کشید.


آفرین پسر گلم . توی کتابا خونده بودم که معمولا دخترا زودتر توالت رفتنو یاد می گیرن. ولی تو عسل مامانی زود تر از آجی با من همکاری کردی. آفرین. برات شده بود یه سرگرمی جدید. بعدشم همیشه می ری روی چارپایه و شیر آبو باز می کنی وخودت دستاتو می شوری. دستای تمیزتو!!! اصرار هم داری که من بهت صابون بدم آخه دستات کثیفه!!! قربون اون دستای کوچولو و قشنگت برم. آجی هر وقت می دید تو روی قصری نشستی، اونم الکی می گفت: مامان جیش دارم. بدون اینکه دمپایی پاش کنه و به عشقه آب بازی و فکر اینکه شاید بتونه با صابون بازی کنه ،می یومد پیش ما. صدای منو هم که می گفتم: یاسی واقعا جیش داری؟ خب، پس دمپاییتو پات کن. اصلا نمیشنید.


دختر خوشکل و نازدارم ، نمی دونی چقدر خوشحالم که بالاخره به مامان می گی جیش داری. و از اینکه می بینم تا در آوردن لباست و نشستن روی قصری خودتو نگه می داری ، تو پوست خودم نمیگنجم.


چند ماه پیش که تصمیم گرفتم دوقلوهامو از پوشک بگیرم، اول از پرنسس خانم شروع کردم. خانم خوشکله هر بار که توی خودش جیش می کرد, بعد منو صدا می زد. هر بار که می بردمش توالت و دمپایی قرمز کوچولوشو پاش می کردم ، فقط خودشو تکون می داد و می گفت : پیش پیش. بعد به جای من به خودش می گفت : آفرین آفرین. همین که از توالت بیرون می رفت خودشو خیس می کرد. واقعا عصبانی می شدم. سعی می کردم دعواش نکنم. اما انگار براش یه عادت شده بود. واسه همین چند بار اساسی باش دعوا کردم . البته هیچ تغییری نکرد. همون وضع ادامه داشت. تنها نتیجه اش فقط سردرد من بود بعد از گریه های بلند و تمام نشدنی یاس.


فکر کردم بهتره با یوسف کار کنم شاید دختری تحت تاثیر داداشش بگه جیش داره. ولی نتیجه دقیقا عکس بود ! پسری تحت تاثیر خواهرش قرار گرفت!!!! اونم خودشو خیس می کرد!!

من که دیدم دارم دیونه می شم. پروژه رو موکول به چند ماه بعد کردم. شاید اون موقع که نی نی یا فقط 19 ماهشون بود، هنوز زود بود.

اون موقع با خودم می گفتم: خدایا چی کار کنم؟ چقدر سخته! چطوری بشون بگم وقتی احساس کردید جیش دارید به من خبر بدید. واقعا نا امید بودم.

توی مدتی که پروژه پوشک گیری معلق بود. واسشون کتابایی در مورد توالت رفتن خریدم. واسه خودم هم همینطور! براشون قصه هایی از بچه هایی که به مامانشون می گفتن جیش دارنو ستاره می گرفتن، تعریف می کردم. حتی براشون یه بسته برچسب ستاره ای گرفتم. ستاره واقعا موثر بود. یاس عاشقه ستاره گرفتنه. شاید اگه از روش دیگه ای استفاده می کردم اینقدر سریع نتیجه نمی گرفتم.

قربونتون برم خوشکلای مامانی. مامان هر روز از بزرگ شدنتون لذت می بره و هر روز خدا رو به خاطرداشتن شما گلهای بهشتی شکر می کنه. دوستتون دارم

نظرات 1 + ارسال نظر
هلیا جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.mainlink2.blogsky.com

عزیز دلم ...............
چقدر بامزه تعریف کردی .

مرسی که از تجربیاتت میگی واسه ما تازه کارا
از وقتی بچه دار شدم همش میگم بهاره وقعا هنرمنده که دوقلو هاشو تنهایی بزرگ کرده .ا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد