خانه عناوین مطالب تماس با من

یاس من

یاس من

مفیدانه

  • انرژی
  • بازار یابان شرکت ایران زمین
  • حیاط خلوت 2
  • دخترانه ( هانا )
  • کلکله
  • دنیایی به رنگ یاسی
  • یه فنجون چای داغ
  • کهکشان
  • صمیم
  • زنبیل درویشی
  • چی نپوشیم؟
  • دکتر شیری
  • گیس گلابتون
  • بانو
  • آشپزی آسان
  • لازیکا آشپزی
  • آشپزی آکاریان
  • فرزند پروری
  • نی نی بان
  • اتل متل توتوله
  • قصه های صوتی
  • قصه های کودکانه
  • موسیقی کودکانه
  • اشعار کودکانه
  • آهنگ، ترانه و لالایی
  • کتابخانه ملی کودکان و نوجوانان
  • کتابخانه کتابک
  • کتابخانه قصه کودک
  • وبلاگ گروهی مادرانه
  • مامی سایت
  • کودکانه
  • بریم بازی
  • جزیره کودکان
  • دنیای قشنگ بچه ها
  • دنیای زیبای بچه ها
  • نی نی به به
  • دو قلو های مامان
  • کودک من
  • من و مامان
  • شهر کودک
  • کالری مواد مصرفی
  • کالری غذاها
  • تمرین پیلاتس
  • تزیینات باران
  • تزئین
  • خیاطی ( الگو )
  • هنر خیاطی
  • آموزش خیاطی
  • گالری نقاشی سیاوش
  • محمد رضا شفیعی کدکنی
  • رایانه
  • بید (استاد سرمدیان)
  • بهبودی شخصی
  • محمد رضا شعبانعلی
  • شعبانعلی
  • سهیل رضایی
  • موفقیت
  • بعد بخونم
  • بعد بخونم
  • انجام بدم
  • تمپرا
  • ماجراهای گلابتون بانو
  • رنگ بازی
  • لی لی رنگ بازی
  • مامان و تربچه نقلی
  • رها
  • صبور
  • خانم اردیبهشتی
  • یک فنجان اندیشه
  • آسمون فیروزه ای رنگ زندگی من
  • ماهک
  • روژین
  • باغ مخفی
  • لیلیوم
  • هانی شف
  • تو فقط لیلی باش
  • جمع آسمانی ما
  • سطر های سپید
  • بلور رویا
  • ترنج
  • تیراژه
  • چشم ها را باید شست
  • نیلوفر آبی
  • آرانای
  • روزهای مادرانه
  • روزگار سبز من
  • بریم بازی
  • کودکان
  • روان شناسی کودک
  • بافتنی ،خیاطی،کاردستی وآشپزی
  • نگارا
  • شیدا
  • بانو
  • آسمان
  • شکلک ها
  • لذت کمتر داشتن
  • قصه های خانه ما
  • دعا
  • آموزک
  • عارفه
  • عطر جان شیفته
  • مینیاتور نوین
  • ABS
  • en
  • یوزپلنگ
  • خیاطی آنلاین

دسته‌ها

  • تجربیات مادرانه بهاره 27
  • دوقلوهام یاس و یوسف 56
  • خانوادگی نویس هام 9
  • مامان خانمم 4
  • عاشقانه نویسهام برای @ 22
  • کودکانه 11
  • به یاد دوستان نویس هایم 10
  • برای خودم 33
  • اجتماعی نویس هام 21
  • یه دونه داداش دارم 6
  • درد و دل های زندگی ام 11
  • برای قادر مطلقم 5
  • علمی 2

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • تلویزیون ازنگاهی دیگر
  • تربیت کودک
  • لذت تلاوت سوره حمد
  • احساس خوب امروزم
  • مدال افتخار
  • ابروهای سرطانی
  • شیطونی های بچه ها
  • تعاریف مشاغل مختلف
  • اولین تجربه استخر یاس و یوسف
  • سورپرایز
  • روزه عشق
  • ابن سینا یا فردوسی مسئله این است!
  • مرا "بهاره" نام نهادند و "بهار" صدا زدند
  • باران
  • آخرین هفته از سال 94

بایگانی

  • بهمن 1395 2
  • دی 1395 1
  • آبان 1395 1
  • شهریور 1395 4
  • مرداد 1395 5
  • تیر 1395 1
  • اسفند 1394 1
  • بهمن 1394 1
  • دی 1394 2
  • آذر 1394 4
  • آبان 1394 5
  • مهر 1394 4
  • شهریور 1394 2
  • مرداد 1394 3
  • تیر 1394 2
  • خرداد 1394 2
  • اردیبهشت 1394 5
  • فروردین 1394 3
  • اسفند 1393 6
  • بهمن 1393 12
  • دی 1393 9
  • آذر 1393 12
  • آبان 1393 8
  • مهر 1393 4
  • شهریور 1393 2
  • مرداد 1393 3
  • تیر 1393 1
  • خرداد 1393 3
  • اردیبهشت 1393 3
  • فروردین 1393 7
  • اسفند 1392 1
  • بهمن 1392 4
  • دی 1392 1
  • آذر 1392 3
  • آبان 1392 4
  • مهر 1392 11
  • شهریور 1392 6
  • مرداد 1392 2
  • تیر 1392 7
  • خرداد 1392 3
  • اردیبهشت 1392 2
  • فروردین 1392 5
  • اسفند 1391 1
  • مهر 1391 1
  • مرداد 1391 1
  • آذر 1390 1
  • شهریور 1390 2
  • مرداد 1390 3
  • تیر 1390 3
  • خرداد 1390 2
  • اردیبهشت 1390 2
  • اسفند 1389 2
  • بهمن 1389 3
  • آذر 1389 1

تقویم

بهمن 1395
ش ی د س چ پ ج
1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30

جستجو


آمار : 153189 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • تلویزیون ازنگاهی دیگر یکشنبه 10 بهمن 1395 16:36
    با شروع تابستان 95 تماشای تلویزیون که تا آن موقع برای فرزندانم تقریبا ممنوع بود با محدودیت ویژه آزاد شد!! بله دستهایم را بالا بردم و تسلیم فرزندانم شدم. یا دقیق تر بگویم تسلیم پدرشان شدم. تسلیم محیط شدم. خلاصه تسلیم شدم دیگر. فرزندانم اجازه دارند روزی یک ساعت تلویزیون تماشا کنند. البته گاهی زیر قولم هم می زنم و اجازه...
  • تربیت کودک شنبه 2 بهمن 1395 16:21
    به عنوان یک مادر دغدغه بزرگ و دلهره آور تربیت فرزند همیشه من را تعقیب میکند... لحظه هایی را با دوقلوهایم تجربه کرده ام که هر سه ی ما یا بهتر بگویم هر دوی ما ( من در یک طرف و بچه هام در طرف دیگر) دچار تنش و سردرگمی بودیم. با اینکه از قبل از ازدواج علاقمند به این موضوع بودم و کتاب هایی در این مورد مطالعه کرده بودم اما...
  • لذت تلاوت سوره حمد دوشنبه 13 دی 1395 18:37
    امروز وقتی رفته بودم دنبال بچه ها از مهد بیارمشون خونه. یاس تا منو دید گفت : مامان میدونی خدا چی گفته ؟ گفته : بل والدین احسانا یعنی به پدر و مادرتون کمک کنید.بعدشم خودشو انداخت توی بغلم. منم کلی کیف کردم. با اینکه کمرم خیلی درد می کرد، بغلش کردمو بوسیدمش. چقدر چسبید. یاد مامانم افتادم که وقتی میومد مهدکودک دنبالم کلی...
  • احساس خوب امروزم شنبه 15 آبان 1395 19:54
    روزهای پر استرس آخر شهریور با طعم تلخ اسطوخودوس گذشت. هنوز هم نمی تونم باور کنم. اون همه تلاش و بی خوابی شده بود آب یخ و ریخته بود روی سرم. شوک الکتریکی به قدرت خنده های پر معنی اتساین. مهر تلخ تلخ بود. رویاهام جونه نزده سوخته بودن. بچه ها رو مهد ثبت نام کردم . دوباره برنامه ریزی کردم . کتابامو از کارتن در آوردم و...
  • مدال افتخار پنج‌شنبه 11 شهریور 1395 15:13
    بچه های منم عین دوقلوها بودن! قبلا وقتی این جمله رو می شنیدم ، عصبانی می شدم. مخاطبم رو چپ چپ نگاه می کردم و می گفتم : ولی دو قلو داشتن کاملا متفاوته ! طرف شاید یه آره ای هم می گفت و بلافاصله با آب و تاب برام تعریف می کرد که ... چقدر دست تنها بوده و مادرش شهرستان بوده، خواهرش هم گرفتار. یکی از بچه هاش گریه می کرده ،...
  • ابروهای سرطانی یکشنبه 7 شهریور 1395 17:11
    اون شب خیلی ناراحت و عصبی بودم. موچین رو برداشتم و زدم به دل ابروهام. باریکشون کردم بعد هم بدون یه لحظه تردید با ژیلت تراشیدمشون! وقتی خودمو تو آیینه نگاه کردم ... احساس سپاسگزاری در برابر احسن الخالقین رو داشتم . خدایای مهربونم واقعا اگه ما آدما ، ابرو این عضو کوچیک رو توی صورتمون نداشتیم چقدر زشت بودیم. اما من احساس...
  • شیطونی های بچه ها چهارشنبه 3 شهریور 1395 13:31
    سرم خیلی شلوغ بود. هزار تا کار انجام نشده داشتم.حواسم بود که صدای یوسف نمیاد و شم مادرانه می گفت داره یه کار خرابی ای می کنه. اما برنجم داشت شفته میشد. اتساین زنگ زده بود ناهار میاد خونه و حتی وقت نبود یه دستشویی برم. صدای زنگ در رو که شنیدم سنگ کوب کردم. خدا رو شکر که پستچی بود. چه بد موقع! حالا باید کلی لباس بپوشم ....
  • تعاریف مشاغل مختلف دوشنبه 1 شهریور 1395 16:35
    طبق معمول همیشه که وسایلمو جمع و جور می کنم یه عالمه ورق و کاغذ نوشته و ننوشته شده پیدا کردم که نمی دونستم کجا بذارمشون! روی یکی شون یه برگه از روزنامه چسبونده بودم مال n سال پیش، با عنوان طنز. مثل همیشه می خواستم بندازمش توی سطل اتاق خواب ولی دلم نمیومد. واسه همین بهتر دیدم متنشو اینجا بنویسم تا هر وقت دلم خواست...
  • اولین تجربه استخر یاس و یوسف یکشنبه 24 مرداد 1395 20:02
    فکر کنم اکثر بچه ها از آب بازی خوششون بیاد. یاس و یوسف هم کلی هیجان داشتند که زودتر ببریمشون استخر . هر دو تا شون رو با هم می فرستیم سانس پسرا! مسئله ای که باعث نگرانیه هر مادر دختر داری میشه. و گاهی اعتراض بر عکس کار رو خراب تر می کنه ... واسه همین کلی آموزش قبل از استخر داشتیم در مورد اندام خصوصی و اینکه هیچ کس...
  • سورپرایز شنبه 23 مرداد 1395 11:57
    وقتی خم شده بود تا شمع های کیک تولدش رو فوت کنه . یه لحظه مکث کرد. می دونستم می خواد آرزو کنه. یه نگاه به کیکش انداختم صورت یه دختر در حال چشمک زدن بود. شمع ها رو که فوت کرد بازم روشن شدن ، هیجان زده بود. یه لحظه دیگه مکث کرد. انگار مردد بود . می خواست همون آرزو رو تکرار کنه. دوباره شمع ها رو فوت کرد . شمع ها خاموش...
  • روزه عشق شنبه 16 مرداد 1395 19:18
    دیشب قبل از اینکه خوابم ببره داشتم فکر می کردم که فردا یعنی امروز چی کار کنم و برنامه هامو تو ذهنم چک می کردم که یه دفعه غصه ام گرفت. همیشه از شنبه ها یه ترسی دارم. روز اول هفته. به نظرم خیلی مهمه که چطور هفته امو شروع کنم. خوب باشه و ازخودم رضایت داشته باشم یا نه هیچی طبق برنامه پیش نره. در هر صورت معتقدم که تا آخر...
  • ابن سینا یا فردوسی مسئله این است! جمعه 15 مرداد 1395 20:15
    بهش گفتم : "حیفه آدم تا همدان بره ولی زیارت ابن سینا نره ." همین جمله باعث شد با وجود وقت کم و ترافیک سنگین و برنامه های دیگه ، بعد از 18 سال دوباره آرامگاه بو علی رو ببینم. مستقیم رفتم سر مزار ابو علی سینا و شروع کردم به خواندن فاتحه. هنوز تمام نشده بود که یه آقایی ازم پرسید : این خودشه؟ سرمو به نشانه بله...
  • مرا "بهاره" نام نهادند و "بهار" صدا زدند پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 18:41
    مرا "بهاره" نام نهادند از آغاز هیجان لبخندها و تبریک ها از لحظه روییدنم در یک طلوع شاد یک صبح صادق سپید از لحظه رسیدن و ایستادن و استوار شدن روی زمین گرم با اصالت کهن این مهر نا تهی مرا "بهاره" نام نهادند از پیوند عمیق پرستوها د ر بوسه های داغ روی شانه های کوچک اما محکم امید از جاذبه درخشان شوق عشق...
  • باران یکشنبه 20 تیر 1395 23:48
    باز باران با ترانه با گهر های فراوان میخورد بر بام خانه یادم ارد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل هاى گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو اهو می پریدم از سر جو دور می گشتم زخانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق...
  • آخرین هفته از سال 94 دوشنبه 24 اسفند 1394 08:00
    امروز دوشنبه است! دوشنبه ها رو دوست دارم ، چون دوشنبه بود که برای اولین بار دخترم یاس و پسرم یوسف رو دیدم و بوسیدم امروز 1624 روز از اون روز به یاد موندنی میگذره و 223 هفته از عمر دوقلوهام گذشته... تو این مدت کلی چیز میز یاد گرفتم که چطوری مادر بهتری باشم و کلی عصاب خرج کردم و کلی از موهام سفید شد! اما اعتراف می کنم...
  • 229 هفتگی تون مبارک دوشنبه 26 بهمن 1394 09:14
    1600 روزگی یاس خانم و آقا یوسف
  • تا سه میشمرم دوشنبه 28 دی 1394 16:33
    صبح از خواب بیدار شدم . سریع رفتم توالت و بعدش دو تا تخم مرغ گذاشتم که آبپز بشن. بلافاصله رفتم تو اتاق بچه ها و پرده رو بالا کشیدم و همزمان آواز هم می خوندم : صبحتان ایرانیان فرخنده و پیروز باد یاس من خوشکل خانم بیدار شو پسرم آقا یوسف صبح ات بخیر اما انگار نه انگار . زود باشید بچه ها می خواهیم بریم باشگاه دیر شد......
  • بهانه ای برای با تو بودن پنج‌شنبه 10 دی 1394 20:53
    ... اخیرا یه فیلم فرانسوی نگاه کردیم . حدود یک هفته طول کشید!! ( البته هنوز رکورد فیلم 007ُُُُ Sky fall رو نشکوندیم. اون حدود یک ماه طول کشید!!!! چون اتساین همش وسط فیلم خوابش می برد ، منم دلم الکی می سوخت و خاموشش می کردم بعد که دوباره وقت می کردیم باهم فیلم ببینیم ، اتساین هیچی از فیلم یادش نمیومد و مجبور بودیم...
  • 1540 روزگی دو قلوهام دوشنبه 30 آذر 1394 18:08
    220 هفتگی تون مبارک
  • یه روز خوب یکشنبه 22 آذر 1394 23:42
    امروز هوا کاملا بهاری بود. صبح زود بیدار شدم و همه کارامو طبق برنامه انجام دادم. باید حتما به خودم جایزه بدم. تا آخر شب همه چیز عالی بود. حتی با بچه ها پیاده روی هم رفتیم و بعد از چند روز آفتاب گرفتیم. رفتم آرایشگاه و موهامو کوتاه کردم. عالی شد. چیزی که معمولا به ندرت اتفاق می افته ، رضایت من از یه آرایشگره !! اگه...
  • حلیم بادنجون یکشنبه 15 آذر 1394 08:58
    یاس اصلا بادنجون دوست نداره. نه خورش بادنجون میخوره نه کشک بادنجون و نه حلیم بادنجون. کلا غذایی که توش بادنجون باشه نمیخوره. چند وقتی بود که دلم میخواست حلیم بادنجون درست کنم تا اینکه بالاخره خورشید از مغرب طلوع کرد و من دست به کار شدم. همین که کارم تمام شد تازه یادم افتاد که پرنسسم بادنجون دوست نداره. و منو یاد فیلم...
  • 50 ماه تمام چهارشنبه 11 آذر 1394 12:52
    50 ماهگی گل های زندگیم
  • صد ماه پیش جمعه 29 آبان 1394 08:21
    صدومین ماهگرد عقدمون مبارک عزیزم بعدا نوشت : وقتی یادم افتاد که چه روز تلخی بود ، یاد این بیت از صائب تبریزی افتادم : برق را در خرمن مردم تماشا کرده است آنکه پندارد که حال مردم دنیا خوش است
  • بچه ابر یکشنبه 24 آبان 1394 10:15
    یادمان باشد فرزندان ما قرار نیست رونوشت برابر اصل ما باشند ، مانند ما فکر کنند و دنیا را همان گونه ببینند که ما می بینیم. جوهره پدر و مادر بودن آن است که فرزندانمان را یاری کنیم تا راه و روش و طرز فکر خاص خود را بیابند و بسازند. ببینند شاید ، آنچه را ما نمی توانیم ببینیم و بشوند شاید ، آنچه ما نشدیم. انسانهایی بشوند...
  • 1500 روز مادری کردن سه‌شنبه 19 آبان 1394 15:58
    1500 روزگی تون مبارک عشقای مامان
  • همین که هستی بهترینی پنج‌شنبه 14 آبان 1394 19:43
    بی تو زندگی محاله بی تو یه روز یه ساله دلم برات چه تنگه دنیا با تو قشنگه می بوسمت یه عالم آروم میشه خیالم با تو همش رو ابرام نباشی خیلی تنهام تو دنیا هیچ کسو از تو بهتر ندیدم یه تار موتو عزیزم به صد تا دنیا نمیدم
  • صبحانه کودک و خلاقیت مادر شنبه 9 آبان 1394 09:12
    هر روز صبح من دو تا اثر هنری برای صبحانه دوقلوهام خلق می کنم. یوسف به عشق اینکه به من بگه مامان امروز واسم چی درست کن میاد که صبحانه بخوره! یاس معمولا ازم میخواد که یه گرگ یا یه پلنگ وحشی براش درست کنم و این کلمه ها رو یه جوری تلفظ می کنه که انگار من می خوام یه گرگ یا یه پلنگ واقعی واسه صبحانه بهش بدم بخوره!! تو نوع...
  • قهرمان های مامان یکشنبه 26 مهر 1394 21:58
    خانم و آقای ورزشکار کنار دوستشون محمد و مربی شون خانم ارده ایی
  • فیلم MEMENTO شنبه 18 مهر 1394 15:40
    دیروز فیلم memento رو دیدم. کاملا استثنایی ، مهیج و پیچیده بود. عالی از نظر ساختاری که کارگردان خلاق با زیرکی تمام فیلم رو تیکه تیکه کرده بود و از انتها به ابتدا اونو نمایش داد. هر چی بیشتر تماشا می کردم ، بیشتر گیج می شدم و البته بیشتر کارگردانش رو تحسین می کردم. موضوعش هم جالب بود. مردی که حافظه کوتاه مدت نداشت!!...
  • داداش کوچولوم تولدت مبارک سه‌شنبه 14 مهر 1394 08:48
    داداش گلم رضای عزیزم دار و ندارم توی دنیا تو یه دونه برادری. تویی که دعای هر روز منی. تویی که هر روز دلم برات تنگ میشه. و هربار یه چیزی هست که منو یاد تو بندازه و خنده بیاره رو لبهام یا قهقهه(مثلا تماشای اخبار ناشنوایان) تویی که دلم می خواست تو بچگی هام بودی و با هم آتیش می سوزوندیم. تویی که هنوزم عزیز دردونه ی مامانی...
  • 189
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 7