خیلی حال و حوصله نداشتم شب قبلش هم حسابی بد خواب شده بودم. ( چند شب می شد که درست نخوابیده بودم آخه همسایه بالایی مون ساعت یازده و نیم به بعد یادش میاد خونه تکونی کنه! ساعت دو صبح هم دختر کوچولوش تمرین دو داره اونم با دمپایی رو فرشی پاشنه دار مادرش روی سرامیک! ) هوا هم خیلی سرد بود. دلم نمی خواست دوباره برم بیرون. فکر کردم برم تو سالن انتظار کنار بقیه مادرا بشینم. خب می تونستم حدس بزنم چی میگن ، اما چاره ای نبود. باهاشون سلام علیک کردم و روی یه صندلی نشستم.
یه خانمی که خیلی خیلی به خودش میرسه و فوق العاده خوش لباسه ، همونی که من دلم می خواست باهاش بیشتر آشنا بشم هم اونجا نشسته بود. یه کم که حرفاشو شنیدم دیگه شخصیتش برام جذابیتی نداشت ، تازه فکر هم کردم که چرا اینطوری رژ زده انگار ماکارونی خورده! به نظرم صداش اصلا به قیافه اش نمیومد! دیگه حتی نگاش هم نکردم.
اما خانمی که روبروش نشسته بود و مثل اینکه یه جورایی با هم آشنا بودن ،جای اونو تو ذهنم پر کرد. قبلا فکر می کردم چقدر خودشو می گیره. اما متوجه شدم شخصیت آرومی داره زیاد اجتماعی و خوش مشرب نیست. خیلی کم حرف می زد. اگر هم می خواست یه چیزی بگه یه خانم دیگه ای می پرید وسط حرفش . اونم هیچی نمی گفت و اعتراضی نمی کرد. دلم می خواست بازم حرف بزنه تا من بیشتر بشناسمش. ازش خوشم اومده بود ، سعی کردم یه کم باش حرف بزنم ولی خیلی کوتاه شد و اونم بیشتر دوست داشت سکوت کنه. زیاد هم به صحبتهای بقیه خانمها توجه نمی کرد.
یه خانم دیگه ای هم نشسته بود وسط جمع و با موبایلش بلند بلند حرف می زد. یه جوری صحبت می کرد که انگار سالها استاد دانشگاه بوده و کلی تجربه داره. بعدش که از خانواده خودش و شوهرش تعریف کرد فهمیدم که وجه اشتراکمون فقط دوقلو داشتنه و بس.
خانم دیگه ای که فکر می کردم وضع مالیه خوبی داره همش از بی پولی می نالید و همه حرفاش یه جوری به مشکل مالی ختم میشد!
خانمی که روبروی من نشسته بود و به نظرم نچسب میومد، بدون مقدمه شروع کرد باهام درد و دل کردن!! یه دفعه خانمی که به نظر من از همه جوان تر بود پرید وسط حرف خانم روبرویم و اتفاقا با همون خانم وارد گفتگو شد و بعد از اینکه چند تا جمله بی سروته گفت ، نوبت خانم روبرویم شد که بپره تو حرف اون. منم هاج و واج نگاشون می کردم.
هیچ بحثی به نتیجه نمی رسید. هر صحبتی شروع نشده جاشو به یه بحث جدیدتر می داد. همه خانمها البته به استثنای اون خانم کم حرف ، دوست داشتن از خودشون و کارهاشون و بچه ( هاشون ) و شوهرشون و . . . صحبت کنن.
و اونقدر از هم سبقت گرفتنو تو حرف همدیگه پریدنو از هر دری حرف زدن که یادشون رفت کلاس بچه شون تموم شده !!!
سر دردی گرفته بودم اول صبحی . . .
مغز انسان همان جوی آبی است که اگر حرکتی در آن نباشد به سرعت تبدیل به گندابی میشود که همه از آن فراریاند و این همان دلیلی است که ما از مصاحبت خیلیها فراری هستیم. شما که نمیخواهید مغزتان به چنین سرنوشتی تبدیل شود پس ورزش مغز را از یاد نبرید که ورزش مغز از ورزش بدن مهمتر و حیاتیتر است. دستورالعمل های زیر همان حرکتهای نرمشی مغز هستند که اگر به آنها توجه کنید به زودی صاحب فکر و مغز سالمی خواهید بود که نه تنها خودتان، بلکه بقیه هم از مصاحبت و ارتباط با شما لذت خواهند برد. بر اساس یک برنامه منظم، ورزشهای زیر را در مورد مغزتان انجام دهید:
· فعالیتهای ذهنی جدیدی را انجام دهید. کارهایی که نیاز به حفظ مراحل پیچیده دارند، به مغزتان ورزش میدهند. یکی از بهترین این کارها، حل جدول است.
· استفاده از دست دیگر: دستی را که کمتری استفاده میشود، به کار برید. به کار یک راه خوب برای تقویت مغزتان این است که انرژی خود را بر انجام دقیق کارها با این دست متمرکز کنید. از این دست برای حرکت موس کامپیوتر یا نوشتن یک مقاله یا نامه استفاده کنید.
· ورزش ذهنی نوروبیک را تمرین کنید. این کار به فرد کمک میکند که روزانه با روشهای جدیدی از هر 5 حس خود استفاده کند. به عنوان مثال به صدای رعد و برق گوش کنید و انگشتان دست خود را هم زمان با هم بشکنید تا صدا دهند.
· از مغزتان کار بکشید. با تکمیل یک پازل به مغزتان ورزش دهید و یا با مطالعه یک کتاب رمان دشوار از مغزتان کار بکشید. از هر فرصتی برای مصاحبت با افراد خوش مغز استفاده کنید. در این مورد آشنایی با چندین زبان، قدرت شما را افزایش میدهد.
· مطالعه کردن از ورودیهای مهم مغز شماست که در اصل نوعی مصاحبت است، اما در واقع با چکیده افکار نویسنده سر و کار دارید و مسلماً بازده آن چندین برابر مصاحبت با این افراد است.
· به جاهای زیبا بروید و لذت ببرید.همیشه زیباییهای طبیعت را دنبال کنید.
· بوی خوش خود را در معرض رایحههای خوش قرار دهید.
· لذت بردن از طعمهای خوشمزه و باب طبعتان را فراموش نکنید.
· همیشه تفکر کنید، تخیل کنید و کارهای خلاقانه انجام دهید.
· حل جدول و معما از حل جدول و معما برای تلنگری به مغزتان استفاده کنید.
· ریاضیات هیچگاه از ریاضیات فرار نکنید.
· و مهمتر از همه این که بنویسید، بخوانید، بخندید و بخندانید.
· نرمش بدن البته نرمش بدن نیز فراموش نشود که عقل سالم در بدن سالم است . ورزشهای مورد علاقه مغز تحقیقات نشان میدهد: پینگ پنگ، بدمینتون، تکواندو و قایقرانی سبب رشد مغز میشوند. جام جم: ورزشهایی مانند دویدن و شناکردن ورزشهای هوازی بسیار عالی هستند. این ورزشها میتوانند سبب تقویت بدن، سوختن کالری و بالا بردن روحیه افراد شوند. بر اساس... دکتر «رودولفو ساویاک»، متخصص مغز و اعصاب کلینیک مایو در روچستر با اشاره به تحقیق انجام شده در این زمینه میگوید: 30 دقیقه فعالیت هوازی از هر نوع در روز و پنج بار در هفته با کاهش خطر ابتلا به عملکرد ادراکی همراه است.
بنابراین
مهم است که فعالیتهای بدنی در برنامه روزانه داشته باشیم.
منبع :
باشگاه آنلاین خلیج فارس !
فرم ١٩٦٠ آزمون استنفورد – بینه
این آزمون برای سنجش هوش کودکان ٢ ساله تا افراد بزرگسال تدوین شده است. در این آزمون مفهوم هوشبهر انحرافی بهکار رفته است. هوشبهر انحرافی نمره استانداردی است که در آن میانگین برابر ١٠٠ و انحراف معیار ١٦ است. اگر هوشبهر کسی در این آزمون ١٠٠ یا نزدیک به آن باشد، بهنجار یا طبیعی و یا متوسط تلقی می شود. افراد عقب ماندهی ذهنی دستکم دو انحراف معیار پایینتر از میانگین و افراد سرآمد دستکم دو انحراف معیار بالاتر از میانگین نمره می گیرند. محتوای آزمون استنفورد – بینه شامل دو نوع سوال است: کلامی و غیرکلامی.
برای سنین ٢ تا 5/4 سالگی برای هر سن ١٢ سوال و برای سنین ٥ سال تمام تا ١4 سالگی برای هر سن ٦ سوال در نظر گرفته شده است. برای هر سن یک سوال ذخیره هم تدوین شده است. هرگاه ضمن اجرای آزمون، اجرای یکی از سوال ها با اشکال روبرو شود و یا امکان اجرای یک سوال فراهم نباشد، به جای آن از سوال ذخیره استفاده می شود. در آزمونهای گروههای سنی ٢ تا ٥/٤ سالگی، در ازای پاسخ درست به هر سوال یک ماه سن عقلی و در آزمون های گروههای سنی ٥ تا ١٤ سال، در ازای پاسخ درست هر سوال دو ماه سن عقلی منظور می شود. سوال های آزمون افراد بزرگسال در ٤ سطح به شرح زیر تدوین شده اند:
در اینجا نمونه هایی از سوالهای آزمون استنفورد – بینه در سنین مختلف، مطرح می شود.
آزمون کودکان دو تا دو نیم ساله:
آزمون کودکان ٣ و ٣/٥ ساله
آزمون کودکان ٤ و ٥/ ٤ ساله
آزمون کودکان ٥ ساله
آزمون کودکان ٦ ساله
آزمون کودکان ٧ ساله
آزمون کودکان ٨ ساله
آزمون کودکان ٩ ساله
آزمون کودکان ١٠ ساله
آزمون کودکان ١١ تا ١٤ ساله
روش اجرا و نمره گذاری آزمون
آزمایش کننده با توجه به سن، پایه تحصیلی، سوابق و رفتار آزمودنی در جلسه آزمایش، نقطه آغازی را برای شروع آزمایش و طرح سوالها در نظر می گیرد. در مورد کودکان عادی و کسانی که از نظر هوش طبیعی به نظر میرسند، بهتر است آزمایش را با آزمون کودکان یک سال کمتر از سن زمانی آزمودنی ها آغاز کرد. برای مثال، در مورد کودک عادی ٧ ساله می توان آزمایش را با سوال های آزمون کودکان ٦ ساله شروع کرد. اگر هنگام آزمایش معلوم شد که نقطه آغاز برای شروع آزمون بالاتر از سطح مناسب انتخاب شده است، آزمایش کننده بلافاصله باید به سوال های سنین پایین تر برگردد. در هر حال، نقطه آغاز طرح سوال ها همواره باید از سنی شروع شود که آزمودنی با صرف حداقل کوشش بتواند به پرسش ها پاسخ دهد. پرسیدن سوال ها تا آنجا ادامه می یابد که آزمودنی به هیچ یک از سوالهای یک سن نتواند پاسخ درست بدهد. در پایان آزمایش، سن عقلی آزمودنی با در نظر گرفتن سن نقطه آغاز و جمع امتیازهایی که به دست آورده است، محاسبه می شود. با مراجعه به جدول هنجار آزمون می توان هوشبهر افراد را تعیین کرد. در جدول هنجاری سن عقلی برحسب سال و ماه و ردیف افقی بالای جدول و سن زمانی برحسب سال و ماه در ستون عمودی سمت چپ جدول نشان داده شده است. از محل تقاطع سن عقلی و سن زمانی، هوشبهر انحرافی را می توان در جدول یافت. باید دانست سن زمانی افراد بزرگسال (بالاتر از ١٨ سال) در هر سنی که باشند ١٨ سال در نظر گرفته می شود.
بر گرفته از وبلاگ : روانزاد
هر چیزی قابل انتقال هست. صفات هم قابل انتقالند. یه نفر به شرطی می تونه صفت محبتشو به دیگران منتقل کنه که بذر این صفت رو درونش داشته باشه.
سیستم مکانیزم طبیعی به این صورت کار میکنه که با فاعل کاری نداره بلکه با فعل کار می کنه. مثلا اگر یه نفر از اینکه کسی سرطان گرفته خوشحال شه!! اون بخشی که به او خدمت می کنه ، میگه تو از سرطان اون خوشحال شدی ، پس سرطان چیز خوبیه و همه تلاششو می کنه که خودشم سرطان بگیره!
کسانیکه از موفقیت دیگران خوشحال می شن یعنی اینکه این سیستم داره خوب عمل می کنه و کساییکه از رنج و ناراحتی و بیماری دیگران خوشحال می شن ( معلومه که انسان نیستن ) این سیستم اون موضوع رو ازشون دور می کنه!
در خانواده اگر بچه ای کار بدی انجام داد برای اینکه شخصیتش آسیب نبینه باید با فعل برخورد کرد و گفت : "این چه کار بدی بود که تو کردی؟ یا این چه حرکتی بود؟ " نگیم : " تو چه احمقی که این کار رو کردی! یا تو چه بچه بیشعوری هستی که این کارو کردی! " ، بلکه فعل رو محکوم کنیم تا سیستم درونی او به سمتی بره که دیگه اون اتفاق پیش نیاد. در صورتی که فاعل محکوم بشه شخصیت خرد میشه.
به امید روزی که همه از شادی و موفقیت هم خوشحال شن تا همه از نتایج اون بهره ببرن.
امروز ده روزه که ما اومدیم شیراز خونه خاله کوچیکم. خاله عزیزم دو تا پسر آقا و ماه داره و یه دختر گل به معنای واقعی.
دیشب به پیشنهاد خاله جونم من و دختر خالم با هم رفتیم بیرون و خاله هم حسابی لطف کردن و بچه ها رو نگه داشتن.
خلاصه ما هم رفتیم بگردیم و خریدی کنیم ولی متاسفانه هیچی باب میلمون پیدا نکردیم. خسته و کوفته و ناراحت داشتیم برمی گشتیم خونه که یه دفعه دختر خالم پیشنهاد داد ،فلافل بخوریم. منم شکمو ،گفتم باشه. اونم گفت که دقیقا همین نزدیکیها یه فلافلی هست که چنین و چنانه و منم گرسنه آب از لبو لوچم آویزون شد. وقتی رسیدم دیدیم چند نفر تو صف ایستادن ما هم نوبت گرفتیم . تازه زنگ هم زدیم خونه که اگه تا الان شام نخوردید واسه شما هم فلافل بگیریم! که با واکنش منفی روبه رو شدیم و ما همچنان دلمون فلافل می خواست.
خلاصه هر چی زمان میگذشت نوبت ما نمیشد. خسته و گرسنه تو هوای سرد ایستاده بودیم . دلمونم نمیومد ول کنیم بریم!! جالب اینکه هیچکدوم از اون افرادی که توی صف ایستاده بودن و همشون هم آقا بودن حاضر نبودن جوانمردی کنن و نوبتشونو به ما بدن . هر چی هم آقای فلافل فروش که از لهجه اش پیدا بود خوزستانیه بهشون می گفت اول زن و بچه رو راه بندازم؟ ( منظورش من و دخترخالم بود!!!!) قبول نمی کردن به هیچ عنوان. باورم نمیشد چه شکموهایی بودن
نشون به اون نشون که زنگ زدیم تاکسی بی سیم هم اومد و هنوز نوبت ما نشده بود چون نفر قبل از ما هی تعدادسفارشاشو افزایش می داد. چقدر پر رو بود!! در برابر اعتراض ما هم کاملا بی توجهی می کرد!
وقتی که بالاخره ساندویچامونو گرفتیم و سوار ماشین شدیم اصلا میلی به خوردن نداشتیم بس که حرص خورده بودیم.تا یک ساعت بعد از برگشتنمون به خونه (که توام با شرمندگی من بود واسه اینکه خیلی به خاله جون زحمت داده بودم) هنوزم دستام سرد بود. امان از شکمویی
چه حالی بهتون دست میده وقتی دارین با یه دوست یا مثلا دختر خاله تون تلفنی صحبت می کنید بعد اون یهویی می گه : " ببخشید پشت خطی دارم بعدا بت زنگ می زنم! " و این بعدا شاید هیچ وقت نیاد آخه یادش رفته یا یه کار مهمتر پیش اومده. حالا اون پشت خطیه کی بوده اصلا مهم نیست. مهم این بوده که توی اون لحظه به شما بی احترامی شده. حرف شما فقط به این دلیل قطع شده که یه نفر دیگه که اصلا نمی دونه اون کیه ، تو انتظار نمونه! اگه نوبتی هم باشه ، شما که زودتر زنگ زدید! از همه بدتر اینکه اصلا منتظر تماس تلفنی کسی نبوده! مثلا اگه از اول می گفت که منتظره یه تماس مهمه ، قابل قبول بود. و معمولا هم کسی بوده که کار خاصی نداشته !! نمی دونم شاید اون لحظه با خودش فکر می کنه از طرف بانکش زنگ زدن که بش بگن یه شمش طلا برنده شده!!!
من یکی که بم خیلی بر می خوره. خیلی زیاد.
چون ممکنه یادم بره واسه چی زنگ زده بودم و چی می خواستم بگم. یا مگه بیکارم که حالا بشینم تا کی طرف زنگ بزنه. این واقعا یه بی احترامیه بزرگه که همه گیر شده . حتی بعضی از بزرگتر ها هم که یعنی الگو های ما هستن ، همین کار رو می کنن. آخه بگو مگه منتظر چی هستین؟ شاید بعدا که اگه تو زنگ زدی دیگه من نبودم باهات صحبت کنم. آخه این چه طرزشه؟
این رفتار ناپسند اطرافیان باعث شده که اولا خودم هیچ وقت این کار رو تکرار نکنم. و اگه کسی باهام اینطوری برخورد کرد همون موقع قاطعانه بهش بگم که دیگه لازم نیست بعدا بم زنگ بزنی چون جواب نمی دم. و اگه گفت : " چرا ؟؟؟؟ " بش بگم : "چون بهم بی احترامی کردی! " حالا اون طرف هر کی می خواد باشه. به عنوان یه انسان و کسی که به همه حتی بچه ها هم احترام میذارم انتظار دارم دیگران هم بهم احترام بذارن.
به نظر شما خواسته زیادیه ؟