یاس من
یاس من

یاس من

بهانه ای برای با تو بودن


... اخیرا یه فیلم فرانسوی نگاه کردیم  . حدود یک هفته طول کشید!! ( البته هنوز رکورد فیلم  007ُُُُ Sky fall  رو نشکوندیم. اون حدود یک ماه طول کشید!!!!  چون اتساین همش وسط فیلم خوابش می برد  ، منم دلم الکی می سوخت و خاموشش می کردم بعد که دوباره وقت می کردیم باهم فیلم ببینیم ، اتساین هیچی  از فیلم یادش نمیومد و مجبور بودیم دهباره  از اول نگاش کنیم. همه دیالوگ هاشو حفظ شدم! )


فیلم  غمگین Amour  ( عشق ) ، داستان یه پیرمرد و پیرزنی بود که تا آخرین لحظه عاشق هم بودن.  به خودم میگفتم چقدر خوب و عالیه  که یه عمر با عشقت عاشقانه زندگی کنی و تا آخرین لحظه زندگی  عاشق هم بمونید!!  البته پیام فیلم فقط  این نبود. اما منو بد درگیر خودش کرد .





فیلم An inspector calls (بازرس زنگ میزند) که با فاصله یکی دو هفته بعد تماشا کردیم  جالب بود. اکثر صحنه ها توی یه سالن پذیرایی  یه خونه فیلم برداری شده بود اما چنان جذابیتی داشت که حاضر نبودم  یه لحظه ازش چشم  بردارم. ( هر چند که وسطای فیلم متوجه شدیم بچه ها هنوز  بیدارن و کلی واسه فیلم  شدن خودم و  وقفه اجباری حرص خوردم. ) به اندازه فیلم اول  ناراحت کننده نبود.  از آدمای خودخواهی میگفت که به هر قیمتی حاضرن به موفقیت برسن. دلم می خواد یه بار دیگه 10 دقیقه اولشو نگاه کنم. کارگردان هم بازرنگی بازیمون داد .




آخرین فیلمی هم که هفته پیش دیدیم ، در مورد زندگی یه عکاس بود با عنوان Blow-up که من دوستش نداشتم اما دلم می خواست کنار اتساین بشینم ، با اینکه خیلی خوابم میومد . بعد از فیلم  با هم در موردش تو اینترنت سرچ کردیم  و چند تا متن در موردش خوندیم. درمورد تنهایی انسان مدرن بود و مشکل داشتن توی برقراری ارتباط با دیگران.


خوشم میاد فیلم تماشا کنم  و بازیچه  کارگردان شم . گیجم کنه بعد خودم حدس بزنم که چی میشه آخرش و یا اونقدر گیج بشم که نتونم بفهمم آخرش چی میشه و چقدر هیجان زده میشم وقتی حدسم درست از آب در میاد.

عاشق تفسیر بعد از فیلمم . بعدش که در مورد فیلم با اتساین حرف میزنیم و فیلم بهونه ای میشه برای با هم بودن و حرف زدن. برای اینکه بفهمم دلم خیلی از این لحظه ها می خواد .

اما بیشتر از همه عاشق اینم که با تو باشم. خیلی خوشحالم که علاقه مشترکی داریم و گاه به گاه با وجود همه اتفاقات ، این سکوت ، این سرما و این سد  شکسته میشه و ما  بهم نزدیک تر میشیم ...


صد ماه پیش



صدومین ماهگرد عقدمون مبارک عزیزم


بعدا نوشت : 
وقتی یادم افتاد که چه روز تلخی بود ،  یاد این بیت از  صائب تبریزی افتادم :

برق را در خرمن مردم تماشا کرده است      
  آنکه پندارد که حال مردم دنیا خوش است



همین که هستی بهترینی

بی تو  زندگی محاله

بی تو  یه روز یه ساله

دلم برات چه تنگه

دنیا با تو قشنگه

می بوسمت یه عالم

آروم میشه خیالم

با تو همش رو ابرام

نباشی خیلی تنهام

تو دنیا هیچ کسو از تو بهتر ندیدم

یه تار موتو عزیزم به صد تا دنیا نمیدم




قلب من

قلب تو

قلب پرنده

پوستت اما پوست شیر

اون ور جنگل تن سبز

پشت دشت سر به دامن

اون ور روزای تاریک

پشت نیم شبای روشن

برای باور بودن

جایی شاید باشه شاید

برای لمس تن عشق

کسی باید باشه باید

که سر خستگی هاتو به روی سینه بگیره

برای دلواپسی هات

واسه سادگیت بمیره

حرف تنهایی قدیم

اما تلخ و سینه سوزه

اولین و اخرین حرف

حرف هر روز و هنوزه

تنهایی شاید یه راهه

راهیه تا بی نهایت

قصه همیشه تکرار

هجرت و هجرت و هجرت

اما تو این راه که هر بار

جز هجوم خار و خس نیست

کسی شاید باشه شاید

کسی که دستاش قفس نیست

قلب تو

قلب پرنده

پوستت اما پوست شیر

زندون تنو رها کن

ای پرنده پر بگیر

کسی باید باشه باید

که سر خستگی هاتو

به روی سینه بگیره

برای دلواپسی هات

واسه سادگیت بمیره

عزیزم هشتمین سالگرد عروسیمون مبارک با هزار هزار بوسه

هشتمین سالگرد عقدمون مبارک

امروز بعد از گذشت 8 سال از زندگی کردن با تو زیر یک سقف از ته دلم احساس غرور و خوشبختی می کنم. تو یه هدیه ویژه الهی  برای من هستی. و خدا اونقدر منو دوست داشته که تو شدی مرد زندگی ام. تو همسر عزیز و جذاب من .

از خدای مهربونم سپاسگزارم که خوبی های تو  بهترینم رو تو ذهنم هر لحظه پر رنگ تر میکنه.خدایا ازت سپاسگزارم که یه تکیه گاه محکم کنارم دارم. پروردگارا شکرت که زندگی مونو با عشق پیوند زدی و ازت می خوام که این عشق رو حفظ کنی و وسعت ببخشی.

عزیزم

نفس نفس تو سینه ام

عطر نفس های شماست


تقدیم به عشقم

اون دو تا مست چشات
منو خوابم می کنه
ذره ذره اون نگات
داره آبم می کنه
داره می میره دلم
واسه مخمل نگات
همه رنگی رو شناختم ،
من با اون رنگ چشات
مثل یک رویای خوش
پا گرفتی تو شبام
از یه دنیای دیگه
قصه ها گفتی برام
هنوز از هرم تنت
داره می سوزه تنم
از تو سبزه زار شده
خاک خشک بدنم
دستای عاشق تو
منو از نو تازه ساخت
دل ناباور من
جز تو عشقی نشناخت
داره می میره دلم
واسه مخمل نگات
همه رنگی رو شناختم ،
من با اون رنگ چشات